چرا باید به صدای درونمان گوش کنیم
آیا تابحال برای شما پیش آمده است که در هنگامی که تصمیم به انجام کاری را دارید صدای درونتان شما را به انجام آن تشویق یا منع کند. بسیاری از اوقات در هنگام عصبانیت و یا مواقع حساس ما گوش دادن به ندای این حس را فراموش می کنیم.صدای درون
گاهی توصیف چگونگی و چرایی این صدای درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که:دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
هر کسی این حس را به نامی میشناسد، نوعی غریزه، پیشگویی یا تنها یک احساس خاص، این حس، همان شهود و درک بی واسطه شما از وقایع است و هنگامی که این صدای کوچک ذهن شما را تسخیر میکند میتواند گیج کننده، بازدارنده و حتی ترسناک باشد.
اعتماد به درون یافت تان و الهامی که به شما می شود یا همان حس ششم، چیزی است که شاید فکر کنید تا به حال انجام نداده اید، اما واقعیت این است که تا کنون بارها پیش آمده که طبق آن عمل کرده اید.
موقعیت هایی را برای تان می گویم که حس ششم تان سعی داشته چیزی به شما بگوید:
. به اتاقی وارد می شوید که دوستان تان در آن هستند، و احساس می کنید هوای آنجا برای تان سنگین است و چیزی به شما می گوید که پیش پای شما اتفاقی افتاده است.
. کسی را برای اولین بار ملاقات می کنید و مو بر تن تان سیخ می شود.
. هر زمانی که گفته اید:" حس می کنم چیزی این میان درست نیست ".
. قبل از یک حادثه ی مهم دست و پای تان یخ می کند.
. حس می کنید کسی که دارد برای تان چیزی را تعریف می کند، همه ی ماجرا را نمی گوید.
. جزء جزء وجودتان پیشگویانه فریاد می زند " نه ! ".
صدای درون
درک کردن صدای درون بسیار اهمیت دارد
بسیاری از ما قادریم ندای درون مان را بشنویم، اما تعداد کمی از ما درکش می کنیم و حتی عده ی کمتری یاد گرفته ایم که به آن اعتماد کنیم. و فقط به چیزهایی اعتماد می کنیم که ذهن منطقی ما آن را درست می داند و تجربه کرده است.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
مغزی که در کله ی ماست، دلیل می آورد، تجزیه و تحلیل می کند، فلسفه بافی می کند، و چیزی را که دریافت کرده معنی می کند. اما مغزی که در قلب ماست براساس ارتباط شرایط حاضر با رویاها و خواسته های مان فعالیت می کند، بر اساس امیدها، یاس ها و احساسات مربوط به خیانت ها و عهد شکنی هایی که تجربه کرده. وقتی ترسی در وجودمان برانگیخته می شود، مغز سرمان واکنش نشان می دهد تا تحلیل کند که آیا این تهدید واقعی است یا این که فقط براساس شرایط فعلی ترسیده اید مثلا نبودن امنیت ظاهری. و این همان جایی است که گاهی احساس شجاع بودن می کنید تا علی رغم ترس های تان عکس العمل نشان دهید.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
شب دیروقت بود که خانه ی دوستم را ترک کردم و به سمت خانه ی خودم به راه افتادم. همیشه در این مسیر یک راه میانبر داشتم و بارها پیش آمده بود که در تاریکی شب همین مسیر را طی کرده بودم اما آن شب حس عجیبی نسبت به آن میانبر داشتم. به حسم اعتنایی نکردم و ذهن منطق گرای من به من یادآوری کرد که این مسیر میانبر 20 دقیقه زودتر من را به خانه ام می رساند. با ورود به آن مسیر، فهمیدم که اشتباه کرده ام، حس شدیدی از آشفتگی و پریشانی برمن مسلط شد و تمام بدنم از دستم به فریاد آمد، چیزی که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم.
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسی را آنجا کاملا حس کردم، در کسری از ثانیه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبید، نقش بر زمین شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصدای زیادی به پا کرد، چیزی که مسلما به نفع او نبود و آن را نمی خواست، دوید و فرار کرد؛ خدا با من بود و من شانس آورده بودم، اما باید به ندای درونم گوش می کردم، تجربه ای فوق العاده وحشتناک بود!
منبع:چرا باید به صدای درونمان گوش کنیم
آیا تابحال برای شما پیش آمده است که در هنگامی که تصمیم به انجام کاری را دارید صدای درونتان شما را به انجام آن تشویق یا منع کند. بسیاری از اوقات در هنگام عصبانیت و یا مواقع حساس ما گوش دادن به ندای این حس را فراموش می کنیم.صدای درون
گاهی توصیف چگونگی و چرایی این صدای درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که:دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
هر کسی این حس را به نامی میشناسد، نوعی غریزه، پیشگویی یا تنها یک احساس خاص، این حس، همان شهود و درک بی واسطه شما از وقایع است و هنگامی که این صدای کوچک ذهن شما را تسخیر میکند میتواند گیج کننده، بازدارنده و حتی ترسناک باشد.
اعتماد به درون یافت تان و الهامی که به شما می شود یا همان حس ششم، چیزی است که شاید فکر کنید تا به حال انجام نداده اید، اما واقعیت این است که تا کنون بارها پیش آمده که طبق آن عمل کرده اید.
موقعیت هایی را برای تان می گویم که حس ششم تان سعی داشته چیزی به شما بگوید:
. به اتاقی وارد می شوید که دوستان تان در آن هستند، و احساس می کنید هوای آنجا برای تان سنگین است و چیزی به شما می گوید که پیش پای شما اتفاقی افتاده است.
. کسی را برای اولین بار ملاقات می کنید و مو بر تن تان سیخ می شود.
. هر زمانی که گفته اید:" حس می کنم چیزی این میان درست نیست ".
. قبل از یک حادثه ی مهم دست و پای تان یخ می کند.
. حس می کنید کسی که دارد برای تان چیزی را تعریف می کند، همه ی ماجرا را نمی گوید.
. جزء جزء وجودتان پیشگویانه فریاد می زند " نه ! ".
صدای درون
درک کردن صدای درون بسیار اهمیت دارد
بسیاری از ما قادریم ندای درون مان را بشنویم، اما تعداد کمی از ما درکش می کنیم و حتی عده ی کمتری یاد گرفته ایم که به آن اعتماد کنیم. و فقط به چیزهایی اعتماد می کنیم که ذهن منطقی ما آن را درست می داند و تجربه کرده است.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
مغزی که در کله ی ماست، دلیل می آورد، تجزیه و تحلیل می کند، فلسفه بافی می کند، و چیزی را که دریافت کرده معنی می کند. اما مغزی که در قلب ماست براساس ارتباط شرایط حاضر با رویاها و خواسته های مان فعالیت می کند، بر اساس امیدها، یاس ها و احساسات مربوط به خیانت ها و عهد شکنی هایی که تجربه کرده. وقتی ترسی در وجودمان برانگیخته می شود، مغز سرمان واکنش نشان می دهد تا تحلیل کند که آیا این تهدید واقعی است یا این که فقط براساس شرایط فعلی ترسیده اید مثلا نبودن امنیت ظاهری. و این همان جایی است که گاهی احساس شجاع بودن می کنید تا علی رغم ترس های تان عکس العمل نشان دهید.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
شب دیروقت بود که خانه ی دوستم را ترک کردم و به سمت خانه ی خودم به راه افتادم. همیشه در این مسیر یک راه میانبر داشتم و بارها پیش آمده بود که در تاریکی شب همین مسیر را طی کرده بودم اما آن شب حس عجیبی نسبت به آن میانبر داشتم. به حسم اعتنایی نکردم و ذهن منطق گرای من به من یادآوری کرد که این مسیر میانبر 20 دقیقه زودتر من را به خانه ام می رساند. با ورود به آن مسیر، فهمیدم که اشتباه کرده ام، حس شدیدی از آشفتگی و پریشانی برمن مسلط شد و تمام بدنم از دستم به فریاد آمد، چیزی که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم.
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسی را آنجا کاملا حس کردم، در کسری از ثانیه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبید، نقش بر زمین شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصدای زیادی به پا کرد، چیزی که مسلما به نفع او نبود و آن را نمی خواست، دوید و فرار کرد؛ خدا با من بود و من شانس آورده بودم، اما باید به ندای درونم گوش می کردم، تجربه ای فوق العاده وحشتناک بود!
منبع:چرا باید به صدای درونمان گوش کنیم
آیا تابحال برای شما پیش آمده است که در هنگامی که تصمیم به انجام کاری را دارید صدای درونتان شما را به انجام آن تشویق یا منع کند. بسیاری از اوقات در هنگام عصبانیت و یا مواقع حساس ما گوش دادن به ندای این حس را فراموش می کنیم.صدای درون
گاهی توصیف چگونگی و چرایی این صدای درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که:دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
هر کسی این حس را به نامی میشناسد، نوعی غریزه، پیشگویی یا تنها یک احساس خاص، این حس، همان شهود و درک بی واسطه شما از وقایع است و هنگامی که این صدای کوچک ذهن شما را تسخیر میکند میتواند گیج کننده، بازدارنده و حتی ترسناک باشد.
اعتماد به درون یافت تان و الهامی که به شما می شود یا همان حس ششم، چیزی است که شاید فکر کنید تا به حال انجام نداده اید، اما واقعیت این است که تا کنون بارها پیش آمده که طبق آن عمل کرده اید.
موقعیت هایی را برای تان می گویم که حس ششم تان سعی داشته چیزی به شما بگوید:
. به اتاقی وارد می شوید که دوستان تان در آن هستند، و احساس می کنید هوای آنجا برای تان سنگین است و چیزی به شما می گوید که پیش پای شما اتفاقی افتاده است.
. کسی را برای اولین بار ملاقات می کنید و مو بر تن تان سیخ می شود.
. هر زمانی که گفته اید:" حس می کنم چیزی این میان درست نیست ".
. قبل از یک حادثه ی مهم دست و پای تان یخ می کند.
. حس می کنید کسی که دارد برای تان چیزی را تعریف می کند، همه ی ماجرا را نمی گوید.
. جزء جزء وجودتان پیشگویانه فریاد می زند " نه ! ".
صدای درون
درک کردن صدای درون بسیار اهمیت دارد
بسیاری از ما قادریم ندای درون مان را بشنویم، اما تعداد کمی از ما درکش می کنیم و حتی عده ی کمتری یاد گرفته ایم که به آن اعتماد کنیم. و فقط به چیزهایی اعتماد می کنیم که ذهن منطقی ما آن را درست می داند و تجربه کرده است.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
مغزی که در کله ی ماست، دلیل می آورد، تجزیه و تحلیل می کند، فلسفه بافی می کند، و چیزی را که دریافت کرده معنی می کند. اما مغزی که در قلب ماست براساس ارتباط شرایط حاضر با رویاها و خواسته های مان فعالیت می کند، بر اساس امیدها، یاس ها و احساسات مربوط به خیانت ها و عهد شکنی هایی که تجربه کرده. وقتی ترسی در وجودمان برانگیخته می شود، مغز سرمان واکنش نشان می دهد تا تحلیل کند که آیا این تهدید واقعی است یا این که فقط براساس شرایط فعلی ترسیده اید مثلا نبودن امنیت ظاهری. و این همان جایی است که گاهی احساس شجاع بودن می کنید تا علی رغم ترس های تان عکس العمل نشان دهید.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
شب دیروقت بود که خانه ی دوستم را ترک کردم و به سمت خانه ی خودم به راه افتادم. همیشه در این مسیر یک راه میانبر داشتم و بارها پیش آمده بود که در تاریکی شب همین مسیر را طی کرده بودم اما آن شب حس عجیبی نسبت به آن میانبر داشتم. به حسم اعتنایی نکردم و ذهن منطق گرای من به من یادآوری کرد که این مسیر میانبر 20 دقیقه زودتر من را به خانه ام می رساند. با ورود به آن مسیر، فهمیدم که اشتباه کرده ام، حس شدیدی از آشفتگی و پریشانی برمن مسلط شد و تمام بدنم از دستم به فریاد آمد، چیزی که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم.
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسی را آنجا کاملا حس کردم، در کسری از ثانیه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبید، نقش بر زمین شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصدای زیادی به پا کرد، چیزی که مسلما به نفع او نبود و آن را نمی خواست، دوید و فرار کرد؛ خدا با من بود و من شانس آورده بودم، اما باید به ندای درونم گوش می کردم، تجربه ای فوق العاده وحشتناک بود!
چرا باید به صدای درونمان گوش کنیم
آیا تابحال برای شما پیش آمده است که در هنگامی که تصمیم به انجام کاری را دارید صدای درونتان شما را به انجام آن تشویق یا منع کند. بسیاری از اوقات در هنگام عصبانیت و یا مواقع حساس ما گوش دادن به ندای این حس را فراموش می کنیم.صدای درون
گاهی توصیف چگونگی و چرایی این صدای درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که:دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
هر کسی این حس را به نامی میشناسد، نوعی غریزه، پیشگویی یا تنها یک احساس خاص، این حس، همان شهود و درک بی واسطه شما از وقایع است و هنگامی که این صدای کوچک ذهن شما را تسخیر میکند میتواند گیج کننده، بازدارنده و حتی ترسناک باشد.
اعتماد به درون یافت تان و الهامی که به شما می شود یا همان حس ششم، چیزی است که شاید فکر کنید تا به حال انجام نداده اید، اما واقعیت این است که تا کنون بارها پیش آمده که طبق آن عمل کرده اید.
موقعیت هایی را برای تان می گویم که حس ششم تان سعی داشته چیزی به شما بگوید:
. به اتاقی وارد می شوید که دوستان تان در آن هستند، و احساس می کنید هوای آنجا برای تان سنگین است و چیزی به شما می گوید که پیش پای شما اتفاقی افتاده است.
. کسی را برای اولین بار ملاقات می کنید و مو بر تن تان سیخ می شود.
. هر زمانی که گفته اید:" حس می کنم چیزی این میان درست نیست ".
. قبل از یک حادثه ی مهم دست و پای تان یخ می کند.
. حس می کنید کسی که دارد برای تان چیزی را تعریف می کند، همه ی ماجرا را نمی گوید.
. جزء جزء وجودتان پیشگویانه فریاد می زند " نه ! ".
صدای درون
درک کردن صدای درون بسیار اهمیت دارد
بسیاری از ما قادریم ندای درون مان را بشنویم، اما تعداد کمی از ما درکش می کنیم و حتی عده ی کمتری یاد گرفته ایم که به آن اعتماد کنیم. و فقط به چیزهایی اعتماد می کنیم که ذهن منطقی ما آن را درست می داند و تجربه کرده است.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
مغزی که در کله ی ماست، دلیل می آورد، تجزیه و تحلیل می کند، فلسفه بافی می کند، و چیزی را که دریافت کرده معنی می کند. اما مغزی که در قلب ماست براساس ارتباط شرایط حاضر با رویاها و خواسته های مان فعالیت می کند، بر اساس امیدها، یاس ها و احساسات مربوط به خیانت ها و عهد شکنی هایی که تجربه کرده. وقتی ترسی در وجودمان برانگیخته می شود، مغز سرمان واکنش نشان می دهد تا تحلیل کند که آیا این تهدید واقعی است یا این که فقط براساس شرایط فعلی ترسیده اید مثلا نبودن امنیت ظاهری. و این همان جایی است که گاهی احساس شجاع بودن می کنید تا علی رغم ترس های تان عکس العمل نشان دهید.
گاهی لازم است محدوده ی امن همیشگی تان را ترک کنید و وارد قلمرو دست نخورده ی الهامات درون تان شوید. چیزی که کشف می کنید شگفت انگیز خواهد بود؛ چیزی که به آن می رسید خودِ واقعی و زیبایی حقیقی تان است.
شب دیروقت بود که خانه ی دوستم را ترک کردم و به سمت خانه ی خودم به راه افتادم. همیشه در این مسیر یک راه میانبر داشتم و بارها پیش آمده بود که در تاریکی شب همین مسیر را طی کرده بودم اما آن شب حس عجیبی نسبت به آن میانبر داشتم. به حسم اعتنایی نکردم و ذهن منطق گرای من به من یادآوری کرد که این مسیر میانبر 20 دقیقه زودتر من را به خانه ام می رساند. با ورود به آن مسیر، فهمیدم که اشتباه کرده ام، حس شدیدی از آشفتگی و پریشانی برمن مسلط شد و تمام بدنم از دستم به فریاد آمد، چیزی که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم.
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسی را آنجا کاملا حس کردم، در کسری از ثانیه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبید، نقش بر زمین شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصدای زیادی به پا کرد، چیزی که مسلما به نفع او نبود و آن را نمی خواست، دوید و فرار کرد؛ خدا با من بود و من شانس آورده بودم، اما باید به ندای درونم گوش می کردم، تجربه ای فوق العاده وحشتناک بود!
منبع:namnak