سفارش تبلیغ
صبا ویژن

fm.jr

نظر

‏در نهاد هر انسان نیروئى وجود دارد که دانشمندان جدید به آن‏«وجدان اخلاقى‏» نام نهاده‏اند. 

این نیرو به انسانها تکلیف، الهام مى‏کند یعنى از درون به انسانها فرمان مى‏دهدکه چنین کارى را مثلا بکن و چنان کار را انجام نده و آن را یکى از معیارهاى‏اخلاقى بودن افعال انسانها دانسته‏اند. 

در این معیار اخلاقى یعنى وجدان اخلاقى مسائل متعددى مطرح مى‏گردد: 

1 - وجدان اخلاقى چگونه معیارى است و جنبه‏هاى مختلف آن کدام است؟ 


2 - وجدان اخلاقى با اخلاق مبتنى بر عاطفه چنان که عده‏اى به آن قائل هستند واخلاق مبتنى بر عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند چه فرقهائى دارد؟ واصولا با افعال طبیعى انسانها چه رابطه‏اى دارد؟ 3 - نظر اسلام و قرآن درباره‏وجدان اخلاقى چیست؟ 

4 - آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است‏یا نه؟ در هر صورت چرا؟ 

وجدان اخلاقى چگونه معیارى است؟ و جنبه‏هاى مختلف آن کدام است؟ 

وجدان اخلاقى نیروى باطنى بوده، هیچ انسانى به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالى‏از آن نیست منتها قابل انعطاف بوده، مى‏تواند تحت تاثیر محیط سالم و ناسالم وتربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوى باطنى و روحى از قبیل شهوت‏وغضب و سایر تمایلات فطرى درونى چه بسا تغییراتى را بپذیرد. 

براى وجدان همان‏طور که دانشمندان تصریح کرده‏اند، سه جنبه است: 

1 - ادراکى. 

2 - ارادى. 3 - انفعالى. 

جنبه ادراکى وجدان اخلاقى این است که اعمال و حتى افکار انسانها را مورد بررسى‏قرار مى‏دهد و مانند یک قاضى بى‏طرف آن را تجزیه و تحلیل مى‏کند و حکم به خوبى وبدى در مورد آن صادر مى‏کند. 

چنبه ارادى آن، این است که همانند یک نفر فرمانده قوى به ما فرمان مى‏دهد که‏به مقتضاى آن عمل کنیم یعنى اگر عمل خوب است انجام دهیم و اگر بد است ترک‏نمائیم. 

جنبه انفعالى وجدان این است که اگر بر وفق درک و میل آن رفتار کردیم، احساس‏مسرت و شادى مى‏نماید و موجب انبساط و آرامش خاطر مى‏گردد و اگر برخلاف میل و درک‏آن عمل نمودیم، احساس شرمسارى و خجلت کرده و با ضربات جانکاهى که بر روان واعصاب ما وارد مى‏شود ما را شکنجه مى‏دهد بالاتر این که وجدان اخلاقى در موردکارهاى دیگران نیز دخالت مى‏نماید. و درباره افعال آنها حکم به خوبى و بدى صادرو فرمان مى‏دهد که نسبت‏به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهید واز افرادبى‏وجدان نفرت و دورى نمائید (1) . 

حال این سوال مطرح مى‏گردد که این معیار اخلاقى بامعیارهاى دیگر اخلاقى مربوط به‏فلاسفه و اخلاق هندى و افعال طبیعى چه فرقهائى دارد؟ 

پاسخ این است که این نظریه، اخلاق را نه عاطفه مى‏داند چنان که اخلاق هندى واخلاق مسیحى مى‏دانند ونه عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند بلکه این‏نظریه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانى برخواسته از اعماق نفس انسانها مى‏داندیعنى نیروئى است که به آن تکلیف را الهام مى‏کند و از درون به آن فرمان مى‏دهد که‏چنین بکن و چنین نکن واین نیرو مربوط به عقل نیست. زیرا اولا: عقل بیشتر، یک امراکتسابى است و اما این، یک امر فطرى است. 

ثانیا: عقل نیروئى است که در زمینه مسائل اخلاقى و مسائل دیگر اظهار نظر مى‏کندو در صورتى که وجدان اخلاقى تنها به مسائل اخلاقى نظر دارد. 

ثالثا: عقل خوبى و بدى مسائل را بر پایه مصلحت و مفسدت توجهى نمى‏کند و باآنها کارى ندارد.و تنها خوبى و بدى عمل را معین و مشخص مى‏کند و رفتار طبق آن رااز انسان طلب مى‏کند (2) . 

در برابر وجدان اخلاقى در باطن انسان نیروى دیگرى وجود دارد که او را به‏ارتکاب بدیها و زشتى‏ها و ترک خوبیها و نیکیها وادار مى‏نماید، همانند وجدان‏اخلاقى قوى و نیرومند است و نقش مهمى در اراده و عمل انسان دارد منتها این‏طورنیست که نیرومندتر از وجدان خلقى باشد و لکن برخى از فلاسفه این جنبه منفى‏بازدارنده از نیکى‏ها و خوبیها را خیلى با اهمیت تلقى کرده‏اند تا آنجا که آن رااز نیروى باطنى وجدان اخلاقى نیرومند و قویتر دانسته‏اند و بر همین اساس، انسان‏را طبعا و به حسب خلقت و آفرینش موجودى شریر و بدکار شمرده‏اند. 

ازباب نمونه یکى از شعراى بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاءمعرى‏»(متوفاى‏سال 449ه) شعرى دارد که از آن این نظر استفاده مى‏گردد: 

حوتنا شرور لا صلاح لمثلها فان شذ منا صالح فهو نادر (3) 

یعنى طبیعت و سرشت ما راشر و بدکارى فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نیست و اگر فردى از ما صالح و شایسته‏باشد، خیلى کم است. 

به هرحال کار اخلاقى کارى است که از وجدان الهام گرفته باشد پس با کار طبیعى‏فرق دارد زیرا کار طبیعى کارى است که به وجدان مربوط نیست، با طبیعت ارتباطدارد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن ولى کار اخلاقى با طبیعت انسان ارتباط ندارد،بلکه با وجدان ارتباط دارد و با فرمانى که از ضمیر انسانى سرچشمه مى‏گیرد، دررابطه است. 

حال ممکن است‏سوال شود از کجا دانسته مى‏شود که کار اخلاقى از وجدان الهام‏گرفته است؟ 

در پاسخ آن مى‏گوئیم که ما آیات و سوره‏هاى قرآن، کتاب وحى آسمانى را بررسى ومورد مطالعه قرار مى‏دهیم در سه مورد از این آیات از وجدان اخلاقى به نحو لطیف وظریف تعبیر آورده شده و در هر موردى به لفظى خاص: 

1 - در سوره «شمس‏» آیه 7 : (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها) 

یعنى: 

«قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده) و منظم ساخته سپس فجور وتقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرده است‏». 

2 - در سوره بلد آیه 9: (الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناه‏النجدین) یعنى:«آیا براى انسان دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان دو لب؟ و او رابه راه خیر و شر هدایت کردیم...». 

3 - در سوره قیامت‏به لفظ : «نفس لوامه‏» (ولا اقسم بالنفس اللوامه..)وسوگند به نفس لوامه و وجدان بیدار و ملامت گر(که رستاخیز حق است). 

و در قرآن در چند مورد از نیروئى که در برابر وجدان اخلاقى قرار دارد یاد و به‏الفاظ مختلف تعبیر آورده است از قبیل: 

«نفس اماره‏»: (و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى) (4) 

یعنى:«حضرت یوسف صریحا اعلام مى‏کند که من هرگز خودم را تبرئه نمى‏کنم که نفس‏سرکش بسیار به بدیها امر مى‏کند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند». 

و نیز به لفظ «هوى‏» (5) (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان‏الجنه هى الماوى) یعنى: «وآن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را ازهوا(وتمایلات نفسانى) باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست‏». 

و نیز به لفظ «وسواس‏» (6) (و من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس‏من الجنه والناس) یعنى: «پناه مى‏برم به پروردگار از شر وسوسه‏گر پنهان‏کار که دردرون سینه انسان وسوسه مى‏کند خواه جن باشد یا از انسان‏». 

پس قرآن در مورد این که انسانهامجهز به یک سلسله از الهامات فطرى هستند، سکوت‏نکرده است و در روایات واحادیث معتبر نیز چه‏بسا این حقیقت که از قرآن استفاده‏مى‏گردد، تصریح گردیده است. 

از جمله هنگامى که آیه مبارکه (تعاونوا على البر والتقوى و لا تعاونوا على‏الاثم والعدوان) یعنى: «یکدیگر را بر نیکى و پارسائى یارى دهید و همدیگر را برگناه و دشمنى کمک ننمائید». 

منبع:ensani.